خدا به خير کند
خدا به خير کند

حسین، گیسوی با خون خضاب، دیده قدیم

به سمت صحنه‌ای آمد که خواب دیده قدیم

رها شد از زه، تیری که آب دیده قدیم

که او هر آن‌چه ببیند، رباب، دیده قدیم

تمام آنچه شنیدیم، دیده است حسین

بخوان لهوف و ببین چه کشیده است حسین

به آب زد، به عطش زد، به آب و آتش زد

چه تیغ‌ها که عدو بر تن منقش زد

چقدر شعله که بر دامن سیاوش زد

فرات، گلِ به سر و دست پشت دستش زد

به روسیاهی ضرب‌المثل مضاعف گشت

حسین «تشنه ‌لبِ چشمه رفت» در این دشت

رسید روضه به جایی که دیدنش سخت است

به حنجری که یقیناً بریدنش سخت است

تنی که مثله شود پا کشیدنش سخت است

صدای «وای بُنیّ» شنیدنش سخت است

اگرچه سخت، سرت را ولی جدا کردند

چنان که فاطمه را از علی جدا کردند

همین که تیر رها کرد تیغ می‌بُرّد

رفیق می‌زند و نارفیق می‌بُرّد

و بوسه‌گاهِ نبی را دقیق می‌بُرّد

عمیق بوسه زده، پس عمیق می‌برد

چنان پرنده که هی بال را به هم زده است

صدای فاطمه گودال را به هم زده است

خدا به خیر کند لحظه‌های آخر را

خدا به خیر کند رفتن برادر را

یکی بگیرد از آن دور، چشم خواهر را

که شمر بین دو دستش گرفته یک سر را

به نیزه زلف کمند است ساعتی دیگر

سری به نیزه بلند است ساعتی دیگر

بلند گفت یکی آن وسط، سرش با من

ولی مزاحم‌مان است خواهرش، با من!

تو پا گذار به گودال، خنجرش با من

شروع کار قتال از تو، آخرش با من

به هم مریز چنین قتلگاه را ای شمر

به سوی قبله بکش پای شاه را ای شمر

ز قتلگاه، اگر بوی سیب ‌می‌آید

حبیبه‌ای به مزار حبیب ‌می‌آید

صدای نالهٔ زهرا عجیب ‌می‌آید

که آخرین پسرم عن‌قریب ‌می‌آید

در آن زمان سرِ خون حسین من جنگ است

به هر کجا بروید آسمان همین رنگ است

    شاعر: سعید پاشازاده

  • مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (0) in /home/pashazade/public_html/wp-includes/functions.php on line 4350