درشعرنگنجيده
درشعرنگنجيده

کنجِ لب او خال سیاهی‌ست، چه دامی

دل‌داده به او هرکه شنیده‌ست کلامی

نشناختی‌اش؟ پس تو و ما را صنمی نیست

بی‌‌نام محمد چه علیکی، چه سلامی؟

داخل به مجالس نشوم بی‌‌صلواتش

بی نام محمد چه جلوسی، چه قیامی؟

کتمان کند آن کس که سزاواری او را

تشتی‌‌ست که افتاده زمین از سرِ بامی

ترکیبی از اسماء رسول است در ایران

بر کودک خود هر کس بگذاشته نامی

بستند امیران همگی پشت درش صف

تا بلکه محمد بخرد چند غلامی

خورشید نتابد اگر از بام مدینه

صبحی‌ست که بیهوده رسانده‌ست به شامی

در شعر نگنجیده و هر شاعری از او

برده‌ست به قدری که توان داشته، وامی

بر مور نه، بر زور بلی، پای محمد

حاشا که کند ظلم به‌ اندازهٔ گامی

پاسخ به سلام است، سلامی که تو کردی

کس زودتر از او نفرستاده سلامی

صهبا ز علی بوده و ساغر ز محمد

در عرش خدا جامی اگر خورده به جامی

وصفش نه که مشکل، نه، محال است، بپرسید

از مولوی و حافظ و سعدی و نظامی

این زَهرهٔ چشم است؟ عجب شیر ژیانی

این گوشهٔ چشم است؟ عجب آهوی رامی

ختم رُسُل است او، به خدا باور ما شد

بوده‌ست خدا نیز پی حسن ختامی

ابیات شمردم، عدد چارده آمد یعنی که از این قافله مانده‌ست امامی

    شاعر: سعید پاشازاده

  • مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (0) in /home/pashazade/public_html/wp-includes/functions.php on line 4350