1.
اگر رعیّت منم، غیر از تو را سلطان نمیخواهم
به غیر از گنبدت خورشید در ایران نمیخواهم
دلی که نیست مشتاق حرم در زیر گِل بهتر
سری که نیست بر آن آستان، یک آن نمیخواهم
چه کارم هست با زمزم، به سقاخانه محتاجم
چه شوقی هست جنّت را، به جز ایوان نمیخواهم
طبیب اینجا، مطب اینجا، دوا اینجاست، درد اینجا
بیا من را مریض عشق کن، درمان نمیخواهم
به شوق تو درِ دل را به روی خلق میبندم
به غیر از تو که صاحبخانهای مهمان نمیخواهم
به جای تو فقط دنبال مضمونیم در ابیات
تو را میخواهم ای شعر خدا، دیوان نمیخواهم
«وَ کلبٌ باسطٌ…» آیا قبولم میکنی سلطان؟
بیا و رد مکن ما را، مگو دربان نمیخواهم
…
دم بابالجواد، اذن دخولت را که میخوانم
مرا با خود ببر، بهتر از این پایان نمیخواهم
۲.
به یمن تو نه تنها ما امام هشتمین داریم
تمام چارده معصوم را در این زمین داریم
حرم که روز و شب باز است، دلبگشا به روی ما
که ذکر «أدخلوها بسلامٍ آمنین» داریم
زیارتنامهات در «قُرب» و «بُعد» راه شیرین است
به کام خویش هر جایی که باشیم انگبین داریم
شکار چشمهای تو نصیب ما نشد، ضامن
من و صیاد یک عمر است که دل در کمین داریم
رئوفی که سه دفعه دیدِ ما را بازدید آید
ندارد غیر شیعه، ما امامی اینچنین داریم
توکل بر خدا را هم توسل بر تو یادم داد
بدون این دو تا نه صاحب ایمان، نه دین داریم
کسی را نیست راهی در دژ مستحکم توحید
ولی ما شاکلیدی چون امیرالمؤمنین داریم
تو روی سکهٔ دل ضرب کردی نام مولا را
چرا که نقش مُهر کربلا را بر جبین داریم
- مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام