1.
دوران غربت نبوی سر رسیده است
بهر نبی، وصی… نه، برادر رسیده است
چشم هم و چراغ هم و چهرهٔ هماند
مولا رسیده یا که پیمبر رسیده است؟
یک رودخانه از دل جنّت خروش کرد
حالا رجب به ساقی کوثر رسیده است
استاد انبیای الهیست مرتضی
پیغمبری، اگرچه به آخر رسیده است
اصلاً بعید نیست خدا جلوهگر شود
از بیت حق خدای مصوّر رسیده است
او آمده که بنده به حق روبهرو شود
وقتش رسیده است یدالله رو شود
۲.
آقای من کسیست که مهر الست داشت
پیش از شروع خلقت ذرات، هست داشت
تنها نه وقت خلقت عالم، ابوتراب
در کار خلقت خودشان نیز دست داشت
با اینکه سجده کرد خدا را تمام عمر
در عهد خویش آنهمه حیدرپرست داشت
یک لحظه ذکر از لب مولا نمینشست
شصتوسه سال یکسره با خود نشست داشت
از کشته پشته ساخته یک ضربه ذوالفقار
از بس که در نبرد علی ضربشست داشت
وقت نماز هم کرَمش کار میکند
انگشتری به سائلش ایثار میکند
۳.
این شمع با شکوه دلیرانهٔ خودش
عاشق شدهست، عاشق پروانهٔ خودش
ساقیّ کوثر است و نخوردهست هیچوقت
جز از سبو و ساغر و پیمانهٔ خودش
خوابیده زیر سایهٔ نخلی ابوتراب
بر خاک، بر اریکهٔ شاهانهٔ خودش
او عقل اول است که کرده عقول را
دیوانۀ پیمبر و دیوانۀ خودش
پیغمبر است حیدر و حیدر پیمبر است
در کعبه پا گذاشته بر شانهٔ خودش
هر کس به سمت خانهٔ حق میکند نماز
میایستد علی به سوی خانهٔ خودش
ای ماهِ نودمیده، کمی از خودت بگو
وقت اذان رسیده، کمی از خودت بگو
۴.
تا از جهان کفر درآری، دمار را
از فاطمه طلب بنما ذوالفقار را
وقتی که پایِ تیغِ تو باشد وسط، دگر
دست کسی نمیکشد این اقتدار را
سربند تو همین که شود دستمال زرد
ترجیح میدهند به ماندن، فرار را
تیغ کج تو در همهٔ عمر کج نرفت
یومالحساب میکند این کارزار را
ای کوه، ما به دامنهات تکیه دادهایم
از دامنت تکان مده گرد و غبار را
در سایهسارِ امنِ تو بودن، سعادت است
مردن که مرگ نیست کنارت، شهادت است
- مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام