هر کار خدا کرده، علی در جریان است
بی سنگ ترازوی علی، سود، زیان است
«چیزی که عیان است، چه حاجت به بیان است؟»
یک شیوهٔ ابراز علاقه به زبان است
نامی ببر از او که درِ عشق شود باز
با «نادعلی» کار جهان میشود آغاز
زلفش شبقدر است، رخش صبح غدیر است
چون اسمِ علی آمده، این قافیه شیر است
شاه است و ولی است و وصی است و وزیر است
حباش به دلت گرچه قلیل است، کثیر است
یک لحظه به او فکر کنی اهل بهشتی
گفتم علی و «هو مددی» را تو نوشتی
هوهوی نفسهاش مسیحاتر از اینهاست
ساقیّ شرابیست که گیراتر از اینهاست
تنها نه که ساقیست، که سقاتر از اینهاست
نعمت سرِ این سفره مهیاتر از اینهاست
حالا که مهیاست، بگو حاجت خود را
اما مبر از یاد، «ولینعمت» خود را
در سایهٔ او هیچکسی کافر دین نیست
اصلاً تو بگو چیست اگر عشق همین نیست؟
در دین علی پینه فقط روی جبین نیست
والله که نزدیکتر از او به یقین نیست
آن شاه که عمری به یتیمان پدری کرد
در ملکسلیمانی خود کارگری کرد
مهمان علی بود پیمبر، شب معراج
از لحظهٔ میلاد علی در شب معراج
تا آن شب ضربت، شب آخر، شب معراج
شبهای علی بود سراسر شب معراج
تا عرش خدا ذرهای از خاکِ علی رفت
از خانهٔ زهرا به کجاها که علی رفت
هر جملهٔ او شعری و هر خطبهٔ او نظم
در حکمت و در خطبه علی هست اولوالعزم
بر مسند حق است چه در رزم، چه در بزم
آنروز که بر تن بکند پیرهن رزم
یعنی که خریدار محبت احدی نیست
چون تیغ کشد، لشکر دشمن عددی نیست
در سجدهٔ خود غیر خدا هیچ نمیدید
از پای علی تیر کشیدند و نفهمید
بی او نفس کوفه درآید به چه امید؟
از غیب خبر داشت، کس از غیب نپرسید
بر فرش حصیر است، ولی عرشنشین است
شاهی که غذایش نمک و نان جوین است
توصیف علی حدّ توان قلمی نیست
بین علی و عرش، مسافت قدمی نیست
جز فاطمه در سینهٔ مولا حرمی نیست
دلدادهٔ زهراست علی، حرفِ کمی نیست
والله… نه آن روز که شمشیر جفا خورد
آن شب که تن فاطمه را شست علی مُرد
در سینهٔ ما نیست غمی بدتر از این غم
گفتند: مگر اهل نماز است علی هم؟
از غصهٔ زینب پس از این غم نشود کم
بعد از رمضانش، صفری هست و محرم
تابوت حسن را که سلامت برساند
سرهای به نی را چه توان کرد؟ بماند
- مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام