غم تو
غم تو

اگر که سر بدهم پای پرچم تو، کم است

هزار بار بمیرم هم از غم تو کم است

فقط برای بیان غم غلام سیاه

هزار مثل لهوف و مقرم تو، کم است

تو را به اشکِ کسی هیچ احتیاجی نیست

اگرچه زخم زیاد است و مرهم تو کم است

گداییِ در این خانه را نفهمیده

کسی‌که فکر کند واقعاً کم تو کم است

میان این همه دیوانهٔ محبت تو،

درست نیست بگوییم آدم تو کم است

اگر تمامی عمرم فقط نفس بزنم،

به پای اشکِ تو و نوحه و دَم تو، کم است

هزار سال برای زیارتت کوتاه،

برای درک عزایت محرم تو کم است

اگر تمامی انگشت‌ها بریده شوند

به پای روضهٔ انگشت و خاتم تو، کم است

    شاعر: سعید پاشازاده

  • مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام