در شعر از رقیه چه گویم؟ مجال نیست
شرح و بیان واقعه، کارِ خیال نیست
دریاب شیخ، طفل صغیر حسین را
بی لطف او برای تو راه کمال نیست
بار گناه، امید لقا؟ غیرممکن است
اما اگر رقیه بخواهد، محال نیست
روز حساب، دست به دامان او ببر
وقتی تو را جواب برای سؤال نیست
تا دستهای کوچک بیبی گرهگشاست
گیرم گره به کار من افتد، ملال نیست
چشم امیدِ پیرغلامان به هیچکس
جز ذکر «یا رقیه»ی سربند و شال نیست
از گیسوی سپید رقیه مشخص است
عمری که از خداش گرفته سه سال نیست