پيرهن صبح
پيرهن صبح

روی تو را قرص روی ماه ندارد

قدر تو را هیچ پادشاه ندارد

در درجاتت خیال راه ندارد

مثل تو عالَم خدا گواه ندارد

مدح تو کرده غزل، بریده بریده

دست قصیده به دامنت نرسیده

قامت رعنای تو قیامت کبری‌ست

بر سر راه تو عالمی به تماشاست

یک نظرت کار چند سال مسیحاست

بی تو برای حسین آخر دنیاست

بس که نگاهت فقط به سوی حسین است

پس حرمت نیز روبه‌روی حسین است

ای تو که تلفیق عشق و عقلی و احساس

پیرهنت صبح، عطر پیرهنت یاس

زیر قدم‌هات خاک‌ می‌شود الماس

جنت‌الاعلی کجاست؟ روضة‌العباس

دل به تو بسته حسین، حرف کمی نیست

مدح شما کار هیچ محتشمی نیست

میر علمدار و پادشاه وفایی

بر لب بیمار مثل حمد شفایی

ذکر مدام توسلِ عرفایی

از تو ندیده‌ست مور نیز جفایی

از غم یوم‌الحساب راحت‌مان کن

روز قیامت خودت شفاعت‌مان کن

ای همهٔ کائنات، خاک در تو

آب مگر نیست تا که در گذر تو

اشک نریزد حسین پشت سر تو

مانده به روی فرات هم اثر تو

آب  سرِ آب ریختی و گذشتی

هر چه رقیه نشست، بازنگشتی

بس که جمیلی، به رخ نقاب گرفتی

بهر عقیله فقط رکاب گرفتی

درس وفا از ابوتراب گرفتی

تشنه شدی، دست زیر آب گرفتی

این‌که لبـی تر نکردی از ادبت بود

«ای به فدای لبش» به‌روی لبت بود

آب هم از شرم، پیش پای تو شد آب

آب نبردی فرات جای تو شد آب

آه بمیرم که خون‌بهای تو شد آب

مشک دریده مگر برای تو شد آب؟

آب فدای سرت، سرت به سلامت

باز بیا سمت خواهرت به سلامت

وای از آن‌دم که دست‌هات جدا شد

محشر کبری ‌میان دشت به‌پا شد

داغ تو فصل‌الخطاب مرثیه‌ها شد

بعد تو دور و بر حسین چه‌ها شد…

ای که نکردی به جنگ، هیچ زمان پشت

«انکسر ظهری» حسین تو را کشت

تکیه زده بیرق و عَلَم به اباالفضل

من ز ازل دل‌سپرده‌ام به اباالفضل

بسته نفس‌هام دم‌به‌دم به اباالفضل

کرب‌و‌بلا لازمم قسم به اباالفضل

آه، اگر این اربعین حرم نروم، آه…

شاعر خود را مران ز درگهت ای شاه

    شاعر: سعید پاشازاده

  • مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام

Notice: ob_end_flush(): failed to send buffer of zlib output compression (0) in /home/pashazade/public_html/wp-includes/functions.php on line 4350