دوباره بوی غزل میرسد به شامهٔ من
چکیدهٔ دل من میشود چکامهٔ من
به غیر عشق ندارد شناسنامهٔ من
بگو که بین اذان من و اقامه من
پس از علی ولیاله مؤذنی آگاه
بگوید أشهد أنّ حسن کریم الله
اگر کر ݣݣݣݣݣݣݣݣىݫݫݫݔم،ݢݢݢکر ݣݣݣݣݣݣݣݣىݫݫݫݔم است، بیسخن بخشد
بدون هیچ هیاهو چو پنج تن بخشد
خدا کند که خدا هرچه را به من بخشد
فقط به دست کریمانهٔ حسن بخشد
همیشه خانهٔ او سفرهٔ کرم پهن است
بساط شاه و گدا در کنار هم پهن است
کسی نبود به فکر گدا، رسید از راه
چهارمین نفس «إنما» رسید از راه
درست در وسط ربّنا رسید از راه
به سفرهداری ماه خدا رسید از راه
به یمن آمدنش از قدیم میگوىݭݭݭݭݔىݫݫݫݭݭݭݭݔم
به ماه او «رمضان الکریم» میگوىݭݭݭݭݔىݫݫݫݭݭݭݭݔم
رسیدهام به گدایی شب تولد او
قسم به سبزی انگشتر زمرّد او
نخواستم ز خدا هیچ چیز جز خود او
که جمع احمد و زهرا و مرتضی شده او
چه کوه قند، چه کوه نمک، امام حسن
علی و فاطمهٔ مشترک، امام حسن
همین که از رخ ماهش نقاب میافتد
در آسمان، دهنِ ماه، آب میافتد
ز چشم هرچه ستاره است، خواب میافتد
نگاه شهر که بر آفتاب میافتد
مسیر خانهٔ خورشید بند میآید
صدای یک صلوات بلند میآید
همین که فتنهٔ فتانهٔ جمل برخاست
به نام دین و به کام بت هُبل برخاست
ز قلبِ خیمه برای جدال، یل برخاست
برای خامشی آتش جدل برخاست
به خاک و خون، شتر سرخ را کشید، آمد
هنوز خون ز سر نیزه میچکید آمد
روایتیست که از آن بلند شد آهم
به خانه بود پیمبر و آل طاها هم
رسید موقع کُشتی کودکان با هم
حسین ذکر علی بود و ذکر زهرا هم
در آن میانه پیمبر، حسن حسن میگفت
ولی شنید حسن هم، حسین من میگفت
کریم بیرق و صحن و علم نمیخواهد
کنار فاطمه هرگز حرم نمیخواهد
برای دادن حاجت قسم نمیخواهد
برای دشمن خود نیز کم نمیخواهد
کریم بود و بدون سروصدا بخشید
تمام بقعهٔ خود را به کربلا بخشید
- مجموعه شعر: اهل بيت عليهم السلام